بر ساحل اقیانوس ۵ - سفرنامه
سن فرانسیسکو چهارمین شهر پرجمعیت کالیفرنیاست که 740 هزار نفر جمعیت دارد و بعد از نیویورک متراکم ترین شهر آمریکا محسوب می شود. شهر در شبه جزیره ی سن فرانسیسکو واقع شده که در سمت راست آن خلیجی به همین نام است و در سمت چپ اقیانوس آرام. جاذبههای فراوان این شهر آن را به یکی از دیدنیترین شهرهای آمریکا تبدیل کرده است٬ مانند: پل دروازهی طلایی Golden Gate زندان آلکاتراز٬ هرم ترانس-آمریکا و ماشین کابلی.
روز ۱۲ ژوئن با پرواز یونایتد ایرلاین از سیاتل به سن فرانسیسکو آمدم. طول پرواز ۱۰۰ دقیقه بود و ۲۰ دقیقه تاخیر داشت. من کنار پنجره نشسته بودم تا عکس بگیرم. بغل دستی من وکیل مایکروسافت بود و با اینکه چینی بود آدم خوش صحبتی بود. از جام جهانی حرف میزد و دوربین کانونی که در خانه داشت و با آن از پسرش عکس میگرفت (چرا من دارم این چیزها را مینویسم؟)
از فرودگاه تا هتل٬ وقت زیادی از من نگرفت. شاتلهایی در فرودگاه هستند که با ۱۵ دلار -ارزان تر از تاکسی- تو را به هرجای شهر که بخواهی میبرند. هتل در محلهی چینی ها بود٬ در مرکز شهر و در اقیانوسی از خیابانهای یکطرفه. اما این خوبی را داشت که یکی از جاذبههای شهر را هر روز میدیدی و در ضمن به ایستگاه ماشین کابلی هم بسیار نزدیک بود.
بعد از رفع خستگی به محل کنفرانس (مرکز Moscone در خیابان Howard) رفتم و ثبت نام کردم. یک کنفرانس جانبی هم در حال برگزاری بود که در یکی از نشست های آن شرکت کردم. ساعت ۵ عصر حسابی گرسنه بودم. خیابانی در مرکز شهر یافتم به اسم O'farrel که پر از رستورانهای مختلف است: مدیترانهای٬ هندی-پاکستانی٬ تونسی٬ مصری و ... بوی خوش غذاهای هندی-پاکستانی٬ مقصد مرا تعیین کرد. پرسیدم غذای mild چی دارید؟ از میان ۲۰-۳۰ نوع غذا فقط دو تا معتدل بود! غذایی که انتخاب کردم chicken tikka mosalla بود. خودشان هم نان تازه میپختند که به آن میگفتند Naan! و بسیار خوشمزه بود.در طی ۴ روزی که سن فرانسیسکو بودم سه بار به این رستوران رفتم.
از رستوران که برگشتم به دیدن میدان اتحاد Union Square رفتم.نزدیک این میدان یک مرکز خرید ۹ طبقه به نام Nordstrom بود که خیلی تر و تمیز و شیک بود و بیشتر لباس میفروختند. در همان اطراف خیابان Powell قرار داشت که ایستگاه اول ماشین کابلی در آنجا بود. برای هر دور سواری باید ۵ دلار بدهی که پول زیادی است. اما یک سری city pass میفروشند به قیمت ۴۹ دلار که میتوانی به مدت ۹ روز سوار این ماشین ها و اتوبوس های برقی بشوی و ۶ جاذبهی دیگر شهر را با آن ببینی از جمله کروز سواری روی خلیج سن فرانسیسکو. این سیستم حمل و نقل قدمتی ۱۰۰ ساله دارد. رانندهی ماشین کابلی آدم بسیار شوخ و لاتی بود و تا ایستگاه آخر ما را از خنده رودهبر کرد. ایستگاه آخر در نزدیکی ساحل بود. گشتی در بندرگاه و اسکله زدم و از دور جزیرهی آلکاتراز را دیدم.
برگشتم که سوار ماشین کابلی بشوم٬ آقایی از من پرسید: این ماشین به کجا میرود؟ گفتم به تقاطع Powell و Market. گفت از کنار فلان هتل هم رد میشود؟ گفتم حاجی من تازه نصفه روزه که اومدم سن فرانسیسکو. گفت از کجا اومدی؟ گفتم کانادا. گفت ما هم از کانادا اومدیم از کجای کانادا؟ گفتم از اونتاریو. همسر مرد گفت ما هم از اونتاریو اومدیم! حالا از کدوم شهر؟ گفتم واترلو. مرد گفت ما در برادفورد زندگی میکنیم که به واترلو خیلی نزدیکه. نکنه شما توی اون دانشگاه High-tech درس میخونی؟ جمعیتی که منتظر ماشین کابلی بود برگشت و به من نگاه کرد! -انگار که از MIT اومده باشم- گردن افراختم و گفتم بله. آقایی که کمی دورتر نشسته بود گفت من هم در سال ۱۹۷۶ از دانشگاه واترلو فارغالتحصیل شدم. عجب دانشگاه خوبیه! شما در چه رشتهای درس میخونید؟گفتم برق. گفت حتما برای شرکت RIM کار کی میکنی؟ گفتم با اونها قرارداد داریم. با خودم گفتم عجب دنیای کوچیکیه! بعد به اونها گفتم : میتونم با همسایههای خودم یه عکس بندازم؟ با گشادهرویی پذیرفتند.
مسیر برگشت را طی کردیم. وقتی ماشین وارد سرازیری میشد بوی دود ناشی از ترمزهای چوبی را حس میکردی. من در محوطه ی باز عقب ماشین ایستاده بودم تا شهر را در شب ببینم و عکس بگیرم. به محلهی چینیها که رسیدیم پیاده شدم. فردا صبح در اولین نشست کنفرانس مقاله داشتم و باید روی ارایهی آن کار میکردم. تا نیمه شب مشغول بودم. چه روز شلوغ و پرخاطرهای را پشت سر گذاشته بودم!
ادامه دارد...
سلام سفرت به خير اما به شکوفه ها. به باران برسان سلام ما را mohsentarighi@yahoo.com
به به :) صفای قدمت حاجی . به نظر من مخابرات در سطح دروس متوسط قدرت بود و اين حس رو پايان ترم داشتم که راحت می تونم نمره ی خوبی بگيرم . جدی می گم . مخابرات از اون درساییه که بايد قلق گيری بشه . قلقش دست آدم بياد خيلی شيرين و قشنگ هم می شه .یادت نره که قدرتی جماعت از پس خیلی چیزا بر میان . رسيدم تهرون ولی نمی دونم از کدوم نقطه جاهايی که بايد برم شروع کنم . اول بايد با کله برم نگارخونه ی صبا بعد انجمن خوشنويسان ... کوه و غيره که بماند .... بعد ۱۵ جولای حتما یه تماس می گیرم .