نردبان آسمان است این کلام
گویند مولانا بر پشت مثنوی نوشته که:
مثنوی را جهت آن نگفته ام که حمائل (آویزان) کنند و تکرار کنند بلکه تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی نردبان معراج حقایق است نه آنکه نردبان را به گردن گیری و شهر به شهر گردی ، چه هرگز بر بام مقصود نروی و به مراد دل نرسی که :
نردبان آسمان است این کلام هر که از این بر رود آید به بام
نی به بام چرخ کو اخضر بود بل به بامی کــــــز فلک برتر بود
آیا مولانا نیز به نوعی از شمس برای خود حمایل نساخته بود و یا اینکه شمس نردیانش بود؟ این را آنهایی که بهتر از من می فهمند و مو به موی آثار مولوی را خوانده اند بهتر میتوانند تحلیل کنند . این داستان این حمایل ساختن در ما شیعیان بیداد میکند .... پناه می بریم به خدا
پر عشق را بجنبان...غم نردبان نماند..
سلام خوبی؟ واقعا وبت خیلی عالیه! اخه من عاشق شعرهای عرفانی ام... درسته وب من به قشنگی وب تو نیست اما خیلی خوشحال میشم بهم سر بزنی! حتما بیا!
در واترآباد دکتر برایمان مثنوی میخواند، شما اینجا نمیخوانید برایمان؟ مثنوی که صیقل ارواح بود، بازگشتش روز استفتاح خواهد بود!
با سلام خدمت شما . چند ماهی هست که وبلاگ شما رو می خوانم وبلاگ شما خیلی به من آرامش میده ،امیدوارم دوباره شاهد شعرهای زیبای شما باشم .موفق باشید.