دیدار با دکتر اسلامی ندوشن و ...
اینقدر حرف برای گفتن دارم که نمیدانم از کدامشان شروع کنم؟! من این مطلب را دارم به مرور تکمیل میکنم پس لطفا باز هم سر بزنید.
۱- دفاعسعید : سعید یکی از دوستان بسیار خوبی است که در این گوشهی عالم با او آشنا شدم و برایش احترام بسیاری قایلم طوری که او را یکی از گنجهای اینجا میدانم. سعید از بچههای المپیادی علامه حلی بوده که مکانیک شریف خوانده و بعد برای ادامه تحصیل به اینجا آمده که در اینجا هم بسیار موفق و پرثمر بوده. حالا که به سلامتی دکتر شده و شاید به زودی در یکی از دانشگاههای مطرح کانادا مشغول شود٬ احتمال جدایی از او دوستانش را غمگین کرده است. ما هفتهای یکی دو بار همدیگر را میبینیم و دربارهی مسایل مورد علاقه بحث میکنیم. سعید بسیار مستدل سخن میگوید و همواره سعی دارد گفتارش را برشالودهی منطق استوار کند. لحن صدایش بسیار دلنشین است و هیچ وقت صدایش را بالا نمیبرد. برای مخاطب احترام فراوانی قایل است و هرگاه بخواهد به گفتار دیگری اعتراض کند آنقدر دوستانه و راحت نظرش را بیان میکند که اندک رنجشی هم پیش نمیآید. برای او در هرکجای این کرهی خاکی که باشد بهروزی آرزومندم.
۲- در گذشت پاپ:در هفتهی گذشته جناب پاپ ژان پل دوم به رحمت خدا رفت. در دنیایی که رفته رفته از معنویت تهی میشود فقدان رهبرانی مذهبی مثل پاپ که زندگی خود را وقف مردم و خدا کردهاند بسیار اندوهناک است. همین که در کشوری مثل کوبا سه روز عزای عمومی اعلام میشود یا رییسان جمهوری ایران٬ آمریکا و اسراییل هر سه در مراسم خاکسپاری او شرکت میکنند٬ گوشهای از عظمت مقام ایشان را بیان میکند. روزى که شارون جنایتکار شروع کرد به کشیدن دیوار در بیتالمقدس٫ پاپ گفت: دنیاى ما پل مى خواهد نه دیوار.
۳- دو فیلم قابل توجه:در هفتهی گذشته دو فیلم قابل اعتنا دیدم . یکی انیمیشن (پویا نمایی) Incredibles که اگر یادتان باشد امسال اسکار گرفت و دیگری فیلمTerminal به کارگردانی استاد اسپیلبرگ و با بازی چشمگیر تام هنکس.
ترمینال داستان مسافری است به نام ویکتور نورسکی که از کشوری خیالی -به نام کراکوژیا- برای دیدن شخصی در نیویورک به آمریکا میآید و درست در لحظاتی که او سوار هواپیما بوده در کشورش کودتا میشود. در فرودگاه نیویورک به او میگویند نه اجازهی ورود به خاک آمریکا را دارد و نه اجازهی بازگشت به سرزمین خود و باید در فرودگاه بماند. او که یک کلمه انگلیسی هم بلد نیست چند روز طول میکشد تا دوزاریش بیفتد. مابقی فیلم به تلاش ویکتور برای سیرکردن خودش٬ دوستی او با کارگران فرودگاه که هرکدامشان از یک جای دنیا آمدهاند٬ درگیریهای او با رییس اداره مهاجرت و رابطهی عاشقانهی او با یک مهماندار میپردازد... فیلم نوعی اعتراض به بوروکراسی حاکم در آمریکاست. مثلا در گوشهای از فیلم ژتونهای غذای ویکتور روی زمین میافتد و گوپتا رفتگر هندی فرودگاه آنها را داخل سطل میاندازد. ویکتور دنبال گوپتا میرود تا ژتونها را از توی سطل بردارد. گوپتا مانع میشود و میگوید شما بدون قرار قبلی نمیتوانید به آشغالها دست بزنید و در مقابل اصرار ویکتور به او قرار ملاقاتی برای ساعت ۹:۳۰ روز سه شنبه میدهد تا داخل سطل آشغال را نگاه کند.
۴- دیدار با استاد اسلامی ندوشن: ۱۲ یا ۱۳ سالم بود که کتاب زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه به دستم رسید. آن سالها تحت تاثیر پدرم علاقهی شدیدی به شاهنامهی فردوسی داشتم و خواندن این کتاب که اثر دکتر محمد علی اسلامی ندوشن بود دید عمیقتری به من داد. فهمیدم که شاهنامه فقط حماسه نیست بلکه سرشار از حکمت و اندیشه است. حالا که سن من دوبرابر شده و استاد هم به مرز ۸۰ سالگی رسیده خبردار شدم که ایشان٬ بیست روز پیش به دعوت کانون ایرانیان تورنتو به کانادا آمده. دوستان موقعیت شناس ما از ایشان دعوت کردند که سری هم به واترلو بزنند و برای ایرانیان اینجا هم سخنرانی کنند که ایشان بزرگوارانه پذیرفتند. قبل از سخنرانی فرصتی فراهم شد که همراه ایشان به روستای سنت ژاکوب بروم.
در بدو ورود من به ماشین٬ یکی از دوستان مرا به استاد معرفی کرد و مختصری از سوابق علمی بنده را ذکر کرد. استاد هم لطف کردند و از رشته و مقطع من پرسیدند. در پایان دوست من گفت که ایشان شعر هم میگویند. استاد گفت آقا ایرانیها همگی شعر میگویند. من ساکت شدم! مدتی بعد یکی دیگر از دوستان که از ساعتی قبل با دکتر بود و موقع آمدن من حضور نداشت وارد شد و دوباره مرا معرفی کرد و در پایان گفت که ایشان شعر هم میگویند. استاد مرا به نام صدا زد و گفت: آقای ... اینجا به شما پول میدهند که دکترای برق بگیری یا شعر بگویی!!
اما دلیل رفتن به روستای سنت ژاکوب این بود که استاد دوست داشتند منونایت ها را ببینند. منونایتها فرقهای مسیحی هستند که در قرن ۱۹ به کانادا مهاجرت کردند. آنها لباسهای مخصوصی میپوشند٬ زندگی بسیار ابتدایی دارند، کشاورزی میکنند و با اسب و درشکه جابجا میشوند! استاد که یکی از خدمات مهم او احیای سنت سفرنامه نویسی (و زندگینامه نویسی) است و تا به حال به دهها کشور دنیا سفر کرده٬ جیبش پر از کاغذ یادداشت بود و تا نکتهی جالبی میدید یا میشنید قلمش را بر میداشت و ثبت میکرد. در جاده که بودیم میگفت طبیعت اینجا بسیار شبیه سوئد است...
موضوع سخنرانی استاد در دانشگاه این بود که ایران چه پیامی برای جهان میتواند داشته باشد. در حقیقت بیشتر صحبت ایشان دربارهی فرازهای برجسته در تاریخ ایران زمین بود... این هم عکسی که با استاد در محوطهی دانشگاه گرفتم
سلام استاد.خوش به حال شما.اينقدر اتفاق براتون افتاده.ما که در حسرت يه اتفاقيم.شوخ کردم.ان شا اله که هميشه هفته سر شار از خوبی و اتفاق خوب داشته باشيد. يا حق
سلام استاد. مطالب بسیار خوبی بود. درگذشت پاپ بهانه ای شد برای یک گردهمایی بزرگ غیر سیاسی و غیر ورزشی و فکر میکنم مراسم بی نظیر بود. من این چند روزه از طریق اینترنت در جریان خبرها و مراسم بودم. بد نبود ! چون نکات فرهنگی زیادی یاد گرفتم. در مورد دکتر اسلامی ندوشن هم بهتر میداند که تنها کتابی که خواندم همان "روزها" بود !! سلام ما را هم برسانید!
روزهایتان پربارترین و طلایی ترین برای همیشه و همیشه و همیشه و....
سلام گفتم شايد اين کتاب به درد بخوری باشه تازه ديدمش http://www.cspi.org/books/p/politicsandpoetics.htm
آقا شماره حسابتون رو بفرمایید از خجالتتون در بیام!
salam
سلام محمد آقا جالب بود موفق باشيد
سلام بر معلم زندگی مطمئنم قلم شیوا و زیبای شما روزی در ادبیات این مرز وبوم جایی پیدا خواهد کرد. حتی اگر شده در اثر جدید استاد ندوشن. با آرزوی بهروزی
دوست من اگر از نامه های نادر ابراهيمی به هليا چند خط بنويسی خوشحال می شوم
یعنی الان 26 ساله اید با کلی سوابق علمی وتحصیلی؟؟؟