بیست و دومین شب شعر
هفته ی گذشته بیست و دومین شب شعر عاشورا در شیراز برگزار شد. من از شب شعر هفتم (سال ۷۲) با این کاروان مبارک و مردمی که بدرقه اش لطف خدا بود همراه شدم و این همراهی تا وقتی که ایران بودم ادامه داشت (به جز سال۷۴ که تهران بودم). موضوع شب شعر عاشورای امسال شهیدان نماز عاشورا بود. چند روز پیش شعری گفتم که آقای دکتر کافی زحمت کشیده بودند و نیابتا ًدر مراسم امسال خوانده بودند.
پی نوشت:
۱-منظور از شهیدان نماز سعد بن عبداله حنفی و عمرو بن قرظه است که در ظهر عاشورا جان خود را سپر امام و یارانشان کرده بودند تا ایشان نماز زا به پای دارند.
۲-یکی از معانی تسبیح، شناور بودن است. در قرآن فعل یسبجون برای ماه و خورشید به کار رفته (سورهی یس آیه ۴۰ ).
۳-پس از نماز ظهر عاشورا، سعد بن عبداله در آخرین لحظات حیات که بدنش پر از چوبهی تیر بود در حالیکه سر بر زانوی امام داشت پرسید: یا اباعبداله! آیا وفا کردم؟ منبع: کتاب قیام قامت ها، ستاد شب شعر عاشورا، تابستان ۸۶.
۴- در سورهی عبس آیات پایانی به توصیف حالات مردم در روز قیامت میپردازد. در آیات ۳۸ و ۳۹ در وصف حال مومنان میفرماید: چهرههای آنان در آن روز گشاده . نورانی است و خندان و مسرورند.
۵- قدر مجموعهی گل مرغ سحر داند و بس (حافظ)
وا اسفا که در یادش به مدحی بسنده میکنند. افسوس کاین شعر منبری خوب میفروشد برای تو. در ضمن مشکل قافیه هم دارد. (بیت 3و4)
وحید جان متاسفم از این شعارها و حرفهای سطحی. این طرز حرف زدن مناسب دوستان نیست! مشکل قافیه ندارد چون جناس تام به کار رفته . [لبخند]
1- شعار؟ شاید. ولی حرف سطحی تکراریست که این شعر بدان مبتلاست. 2- قبول! مشکل قافیه ندارد. معنی "می مانند" در دوبیت متفاوت است. بی دقتیم را ببخشید.[لبخند]
زندگی تکرار تکرار است. اما حقیقت هر بار که یک اتفاقی تکرار می شود و مطلبی دوباره بیان می شود به انسان این اجازه را می دهد که با گذشت زمان درک های مختلفی در اتفاق و مطلب داشته باشد. چه بسا که یک کتاب را یک فرد در زمان های مختلف می خواند و هر بار درک بهتری از موضوع و مفهومات کتاب دارد. البته تکرار وقتی مفید است که معرفت بیشتر شود و در نور معرفت جدید یک جریان و یا گفتار تکراری بررسی شود. جازبه ی زمین همیشه جازبه بوده است اما هرچه علم پیشرفت می کند نکات جدیدی از این مساله کشف و برداشت می شود.
خدایا آنکه به تو پرداخت خود را شناخت وآنکه به دیگری همه چیز را باخت *************** امید وارم همیشه با حضرت حق و دو ستانش مانوس باشید... در پناه حق!
" - تو، آدمک کوچولوی من، آخر از کجا میآيی؟ منزلت کجاست و گوسفند مرا کجا میخواهی ببری؟ او پس از سکوتی تفکرآميز جواب داد: - خوبی صندوقی که تو به من دادهای در اين است که شبها برای او لانه میشود. - البته. و اگر تو بچه خوبی باشی طنابی هم به تو میدهم که روزها او را ببندی، و يک گلميخ میدهم. مثل اينکه پيشنهاد من به شازده کوچولو برخورد، چون گفت: - ببندمش؟ چه فکر عجيبی! - ولی اگر او را نبندی سر میگذارد و میرود و گم میشود... دوست من باز خنده بلندی سرداد و گفت: مگر کجا میرود؟ - هر جا که شد. راست خودش را میگيرد و میرود. آن وقت شازده کوچولو به لحنی جدی گفت: - عيب ندارد. خانه من خيلی کوچک است! و مثل اينکه قدری افسرده باشد به گفته افزود: - آدم اگر راست خودش را بگيرد و برود نمیتواند زياد دور برود... "
من اصلاَ متخصص نیستم شب شعر عاشورا هم بعد مرضیه یاد گرفتم ولی اینو می دونم که اینو دوست داشتم[لبخند]
سلام از نوشته های زیباتون متشکرم چون واقعا زیبا مینویسید. اگر مایل بودید به منم سری بزنید امیدوارم دوستی ما پایدار باشد در دنیای مجازی سپاسگزارم
http://rangehospitality.persianblog.ir
بله ش شیطانی بود که سایشو هنوزم رو خودم حس میکنم دوست دارم ببینمت چشم توچشم برام حرف بزنی حرف دلت بگی تو این سالهای رنج ومرارتم تو کجا بودی وچه حالو روزی داشتی راستی یادمه همش با مشت میکوبید توسرمو میگفت باید بزنم به نفعته بعدها دلیلشو میفهمی ودعام میکنی!!!!!!!!!!!!!!!