مداری خارج از جوّ
حضرت شمس العشق!
این روزها بیش از همیشه دلتنگ شمایم. انگار این کمترین دیگر از چشمان ذره-بین شما افتاده. نه التفاتی میفرمایید نه یادی از او میکنید. در این سرزمین غربت و دلتنگی او را به حال خود رها کردهاید. غرقش کردهاید در این روزمرگی ها و گرفتاریهای معمولی. کاش میدانستم کفران کدام نعمت مرا از چشم شما انداخته.
حضرت شمس العشق!
دیگر نه بر بام میآیید نه از روزن جلوه میکنید. خیابان گردیهای زمستانیام پشت چراغهای قرمز پایان میگیرد بی آنکه روشنای آن فانوس دریایی مرا صدا بزند. دیگر حتی در خواب هم بر من جلوه نمیکنید، روحم آنقدر سبک نیست که لااقل در خواب که زنجیرهای تعلق کمترند به گرد شما برسد. روزگاری بر محیط دایره راه می رفتم، حالا در مرکز دایره محاصره شدهام.
من فراموش شدهام! همیشه از این لحظه و از این نتیجه میترسیدم. چشمانم که بینا نیست... لبهایم نیز از ترنم نام شما تهی شده. اینجا بساط بیخبری پهن است. هر که میبینم از خودم بی خبرتر است. همه از من بدتر من از همه بدتر... خوابند و میخندند. در جهل مرکباند و گمان میکنند که میدانند. مشتی خاکستر و سرب پاشیدهاند بر این دلها. بفرمایید از چه کس سراغ شما را بگیرم؟ کجا میتوان یافت همباوری را؟ ... بینوایم گرچه دارم صد نوا.
حضرت شمس العشق!
با من، دل یکدله کنید. جامی بدهید و اگر نخوردم آنگه گله کنید. من که با این همه جهل و سرگشتگی و علامت سوال، نمیتوانم نشانی از شما پیدا کنم. اصلا من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟ اشارهای کنید که من ببینم. ندایی بدهید که من بشنوم. کاش میدانستم سمند تیزپای کدام طول موج نامیرا میتواند این فاصلهی نوری را طی کند؟ دستان پرجاذبهی کدام میدان مغناطیسی میتواند شتابی به این الکترون ببخشد که به سرعت نور برسد؟ کدام زاویه٬ کدام سرعت اولیه میتواند این ماهوارهی بی تاب را از حصار جوّ -این جوّ بیخبری -خارج کند؟ این ماهواره مداری خارج از جوّ میخواهد که بر انحنای آن بچرخد و بچرخد.
حضرت شمس العشق!
تا کی به تمنای وصال تو یگانه... ؟
سلام. اميدوارم خوب باشيد. عالی بود. موفق باشيد.
ادم اینجا تنهاست....
سلام استاد.فقط می تونم بگم بايد سکوت کنم.به منم يه سری بزنيد.
عزیزا عیبم مکن به غفلت وحیرتکه: غفلت حافظ درین سراچه عجب نیست هرکه به میخاانه رفت بی خبر اید